English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5051 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
free fishery U حق انحصاری ماهی گیری درابهای عمومی بموجب فرمان شاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
common fishery U حق ماهی گیری درابهای عمومی
common of fishery U حق ماهی گیری درابهای دیگر
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
levee en masse U سرباز گیری عمومی
piscatology U فن ماهی گیری
halieutics U ماهی گیری
fishing boat U کرجی ماهی گیری
angles U قلاب ماهی گیری
halieutic U وابسته به ماهی گیری
creels U سبد ماهی گیری
angle U قلاب ماهی گیری
fish line U ریسمان ماهی گیری
grizzly king U مگس ماهی گیری
fishing vessel U کشتی ماهی گیری
creel U سبد ماهی گیری
fosher boat U کرجی ماهی گیری
fishingboat U قایق ماهی گیری
trotline U نخ قلاب ماهی گیری
fishing line U ریسمان ماهی گیری
fyke U کیسه ماهی گیری
ledger bait U طمعه ماهی گیری
nett U تور ماهی گیری و امثال ان
seine U تور بزرگ ماهی گیری
night line U ریسمان ماهی گیری شبانه
net U تور ماهی گیری و امثال ان
gimp U نوعی ریسمان ماهی گیری
galliot U کرجی باری یا ماهی گیری
nets U تور ماهی گیری و امثال ان
gang hook U دو یا سه قلاب ماهی گیری متصل بهم
gaff U قلاب یانیزه خاردار ماهی گیری
purse seine U تور کیسهای برای ماهی گیری
kiddle U بند توردار برای ماهی گیری
gig U نیزه ماهی گیری قایق پارویی سریع السیر
fence month U ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
gigs U نیزه ماهی گیری قایق پارویی سریع السیر
monopoly U امتیاز انحصاری کالای انحصاری
monopolies U امتیاز انحصاری کالای انحصاری
long shoreman U گماشته بارگیری و بار خالی کنی در بندریا ماهی گیری در کرانه
euryhaline U مستعد زندگی درابهای خیلی شور
grains U نیزه ماهی گیری که دارای چهارپنجه یابیشترباشد نیزه چنگالی
hydroponics U رشد ونمو گیاهان درابهای مغذی برای تقویت ان
sinkers U وزنه ریسمان ماهی گیری وزنه
sinker U وزنه ریسمان ماهی گیری وزنه
thereunder U بموجب ان
by of U بموجب
ctrl break U در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta U فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta U فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off U فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering U دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
under these rules U بموجب این قوانین
indicement U اتهام بموجب ادعانامه
thereby U از ان راه بموجب ان در نتیجه
whereby U که بموجب ان بچه وسیله
general quarters U اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduced U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
know allmen by these presents U بموجب این سندعموم را اگاهی میدهد
hereby U بموجب این نامه یا حکم یا سند
common hardware U ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
steering U فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
psephism U حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
pomfret U یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
mutual terms U شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
jussoli U قانونی که بموجب ان شخص تبعهء کشوریست که در ان متولد شده
sea horse U موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck U ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar U نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
interpleader U محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
plutonism U فرضیهای که بموجب ان خارههای پی در پی پوسته زمین دراثرگرمادرست شده اند
theory of preformation U فرضیهای که بموجب ان هربخشی ازموجودالی درنطفه موجودبوده بایدبزرگ شود
phonetic system of spelling U اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
forward march U فرمان قدم رو فرمان پیش
haddock U ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
mackerel U ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fishes U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fished U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fish U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppies U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
guppy U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
copyhold U تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
plutonic theory U فرضیهای که بموجب ان خارههای پی درپی پوسته زمین دراثرگرمای درست شده اند
general porpose U کارهای عمومی مصارف عمومی
general orders U دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
guide on me U فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
grayfish U نوعی ماهی روغن سگ ماهی
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
jus sanguinis U قانونی که بموجب ان تابعیت فرزند از روی تابعیت والدینش معین میگردد
merest U انحصاری
mere U انحصاری
sole U انحصاری
patents U انحصاری
patenting U انحصاری
soles U انحصاری
patented U انحصاری
sole right U حق انحصاری
exclusive U انحصاری
patent U انحصاری
monopolistic U انحصاری
restricted U مقیدالتداول انحصاری
patented U دارای حق انحصاری
exclusive or U یای انحصاری
patent U دارای حق انحصاری
patents U دارای حق انحصاری
patenting U دارای حق انحصاری
sole agent U نماینده انحصاری
market trust U بازار انحصاری
monopolistic competition U رقابت انحصاری
monopoly position U موقعیت انحصاری
monopoly power U قدرت انحصاری
monopoly bank U بانک انحصاری
monopolist U سیاست انحصاری
monopoly price U قیمت انحصاری
monopoly restriction U محدودیت انحصاری
soles U تنها انحصاری
preemptive U قبضهای انحصاری
sole U تنها انحصاری
monopoly management U مدیریت انحصاری
monopoly output U تولید انحصاری
sole selling right U حقوق فروش انحصاری
sole distributor contract U قرارداد توزیع انحصاری
sole arbitrator U حکم یا داور انحصاری
patent U انحصاری به ثبت رساندن
exclusive economic zone U منطقه اقتصادی انحصاری
patent right U حق انحصاری ثبت شده
oligapoly U فروش نیمه انحصاری
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
fixed stock U مالک انحصاری سهام
exclusive or gate U دریچه یای انحصاری
patents U انحصاری به ثبت رساندن
monopolised U امتیاز انحصاری گرفتن
patenting U انحصاری به ثبت رساندن
exclusive or element U عنصر یای انحصاری
exjunction gate U دریچه یای انحصاری
exclusive or cate U دریچه یای انحصاری
patented U انحصاری به ثبت رساندن
monopolize U امتیاز انحصاری گرفتن
monopolising U امتیاز انحصاری گرفتن
monopolized U امتیاز انحصاری گرفتن
monopolizes U امتیاز انحصاری گرفتن
monopolises U امتیاز انحصاری گرفتن
oligopsony U خرید نیمه انحصاری
monopolizing U امتیاز انحصاری گرفتن
close interval U فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
computer controlled machine U دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close ranks U فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
exclusive nor gate U دریچه نقیض یای انحصاری
monopolization U گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
patent law U قانون ثبت انحصاری اختراعات
sole tenant U مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
consolidated dining facility U تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
sea calf U گوساله ماهی سگ ماهی
patenting U حق ثبت شده انحصاری برای استفاده از اختراعی
patents U حق ثبت شده انحصاری برای استفاده از اختراعی
patenting U امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patented U حق ثبت شده انحصاری برای استفاده از اختراعی
patent U حق ثبت شده انحصاری برای استفاده از اختراعی
patents U امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patent U امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patented U امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
severalty U مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
pickerel U اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
intuitivism U اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
countervailing power U مثلااتحادیه کارگران که درواکنش به قدرت تولید کننده انحصاری ایجاد میشود
cancel check firing U فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
copyrights U حق چاپ و انتشار انحصاری برای مولف اثر یا کسی که این حق را از او به انتقال گرفته است
copyright U حق چاپ و انتشار انحصاری برای مولف اثر یا کسی که این حق را از او به انتقال گرفته است
his severity relaxed U از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
teleost U ماهی استخوانی وابسته به ماهی استخوانی
digamy U دو زن گیری دو شوهر گیری
common carrier U موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
with the utmost rigour U با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
joint tenants U در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
decrees U فرمان
mkdir U فرمان D
institute U فرمان
indocile U نا فرمان
institutes U فرمان
drives U فرمان
ship will adjust U فرمان
ordinance U فرمان
decreeing U فرمان
pipes U فرمان
instituted U فرمان
sanctions U فرمان
sanctioning U فرمان
assize U فرمان
sanctioned U فرمان
sanction U فرمان
at my command U به فرمان من
Rd U فرمان RD
decree U فرمان
rudder bar U فرمان
decreed U فرمان
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
1اجزای تشکیل دهنده سازمان
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1Formation Process
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
1more technically difficult general ledger
1bioconjugate composed of controlled release polymer nanoparticles
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com